loading...
در انتظار حضرت
رضا بازدید : 449 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (3)

در این پست برای شما دوستان گرامی ترجمه ، حل تمرین و آموزش قواعد تمام دروس عربی سال سوم دبیرستان رو آماده کردم

امید وارم برای همتون مفید باشه.

لطفا نظر یادتون نرهلبخند

 

 

 


پسورد فایل های PDF :

www.studentedu.ir

 

الدرس الاول

معبودا ،معبودا ،نيازمندي به سوي تو آمده است .

از جانب خود رحمتي بر ما ارزاني دارد كه همانا تو بسيار بخشنده هستي .

پروردگارا ،آن چه به فرستادگانت وعده دادي ،به ما عطا كن …روزي كه هر

كسي آن چه خوبي انجام داده است ،حاضر و آماده مي يابد

 

 

پروردگارا :در دلم نور و بينايي و فهم و دانش قرار بده .

پروردگارا :زبانم را به هدايت گويا كن و به من پرهيزگاري الهام كن و مرا در چيزي كه آن پاك تر است ،موفق كن .

معبودا ،اگر من سزاوار رحمت تو نيستم ،توخود سزاواري كه با لطف بي كران خود ،بر من بخشش روا داري .

و خداوندا به شما وعده ي آمرزش و بخشش از جانب خود مي دهد .

معبودا

ديدار تو ميل و خواسته ي من وخشنودي تو آرزويم است

پس ديدار و خشنوديت را بر من عطا كن (برايم فراهم كن)

 

 

الدرس الثاني

خورشيد عدالت

آيا شنيده ايد كه خليفه ي مسلمانان به سوي شهر انبار مي آيد ؟

آري …و به گرمي از او استقبال خواهيم كرد .

نبايد به فقيران و درماندگان اجازه دهيم كه به پيشواز بيايند !

از او استقبال خواهيم كرد .همان طور كه از پادشاهان ساساني خودمان در گذشته استقبال مي كرديم !

خوب است ..خوب است !

ثروتمندان و توانگران به سوي دروازه ي شهر روانه شدند .

امير آمد…امير آمد…

در اين هنگام سواران از مركب هاي خود ؛(اسب هاي خود)براي استقبال امير مؤمنان پياده شدند و براي بزرگداشت و احترام به او مطابق عادتشان در استقبال از پادشاهان ،اقدام كردند

امام علي (ع) از كار آنها تعجب نمود ،پس فرياد زد :

منظورتان از اين كاري كه كرديد ،چيست ؟

اين عادت ماست ،با آن حاكمان (پادشاهان)را گرامي مي داريم !

با اين كارها فرمانروايان چه نفع و سودي مي برند ؟!شما بيهوده خودتان را به زحمت ومشقت مي افكنيد !

اي امير ..براي تو و همراهانت غذايي و براي چارپايان شما علفي فراوان تهيه كرده ايم !

همانا ما از خوردن چيزي از اموال شما خودداري مي كنيم مگر با پرداختن مبلغ (بهاي)آن

اي خليفه اين هديه هايي است ..از اموال و چارپايان و…عادت كرده ايم كه مثل آن ها را به پادشاهان مان تقديم كنيم …اميدواريم كه آنها را از ما قبول كني ..!

اگر دوست داريد كه آنها را بگيريم ،عيبي ندارد …!آنها را به عنوان ماليات و خراجتان حساب مي كنيم !

آيا مانع هديه دادن ما مي شوي ؟!در حالي كه ما عادت كرده ايم كه از خشم پادشاهان با دادن هديه ها ،در امان باشيم !

نه ….نه…اگر كسي شما را ناراحت كرد ،مرا خبردار سازيد !

و بعد از گذشت مدتي …

نزديك عيد قربان بود ..مردم در شادماني و سرور بودند ،دختر امير مؤمنان نزد مسؤول بيت المال رفت و از او گردن بندي مرواريد به مدت سه روز به امانت گرفت ،علي (ع)گردن بند را در (گردن)او ديد و آن را گرفت و نزد مسؤول بيت المال آمد و گفت :

اين چيست ؟آيا به مسلمانان خيانت مي كني ؟!

اي علي !تعهد و مسؤوليتم را فراموش نكرده ام !همانا گردن بند را به صورت امانتي قابل برگشت تضميني گرفته است …

اگر او آن را به صورت غير امانت مي گرفت بي شك دستش را به جرم دزدي قطع مي كردم ..بپرهيز از اين كه بار ديگر به انجام دادن چنين كاري دست بزني ،در غير اين صورت مجازاتم به تو مي رسد !

دخترش دستور را شنيد ،پس گفت :اي پدرجان (پدرم)..! من دختر خليفه ي مسلمانان هستم …!

پس پاسخ داد :اي دختر علي بن ابي طالب !آيا تمامي زنان مهاجر در چنين عيد ،به مانند اين آراسته مي شوند ؟!

 

الدرس الثالث

به زودي نشانه هاي خود را به آنان نشان خواهيم داد…

قطعاً خداوند قرآن را براي هدايت انسان فرستاد (هر آينه قرآن به آئيني كه استوار تر است هدايت مي كند)قرآن تمام فرزندان بشر را با فرهنگ هاي متفاوتشان و در تمام زمان ها ،مورد خطاب قرار مي دهد ،به همين خاطر است كه مي بينيم شيوه هاي دعوتش با يك ديگر اختلافات فراواني دارد قرآن حجت ها و دلايل گوناگوني را به كار گرفته است تا تمامي گروه هاي مختلف را در بر بگيرد (و به راستي ما در اين قرآن از هر گونه مثلي براي مردم آورده ايم )

و آيات علمي در قرآن همان برخي از اين استدلال ها هستند كه انساني را خطاب مي كند كه دلش جز از راه علم و تجربه اطمينان كامل نمي يابد .

واينك به بعضي از اين آيات توجه كن :

تاريكي هاي دريا

(يا مانند تاريكي هايي است كه در درياي ژرف است كه موجي آن را مي پوشاند (و)روي آن موجي (ديگر )است …تاريكي هايي است كه بعضي بر روي بعضي قرار گرفته است )قرآن درباره پديده ي تاريكي دريا به ما خبر شگف انگيزي داده است و اين موضوعي است كه كشف نشده مگر در قرن اخير .در حقيقت انسان در گذشته قادر نبود كه بيشتر از بيست متر در دريا غواصي كند (به زير آب برود )…و در آن جا تاريكي نبود ..اما هم اينك او. (انسان) در اعماق دربا به كمك تجهيزات جديد بيشتر از دويست متر به خوبي غواصي مي كند ،پس در آن جا تاريكي شديدي مي يابيم .

اين آيه تصوير ديگري از دريا به ما مي دهد و آن وجود لايه هاي مختلفي از تاريكي است كه برخي از آنها از برخي ديگر تاريك تر است .

اكتشافات جديد ثابت كرده اند كه پرتونوراز هفت رنگ تشكيل مي شود(به وجودمي آيد )رنگ سرخ اولين رنگي است كه در دريا مخفي و محو مي شود !يعني ،اگر غواصي به شدت مجروح گردد و خون از او جاري شود ،خونش را جز به رنگ سياه نمي بيند ! و هر رنگي كه مخفي و پنهان مي شود (محو مي گردد ) بخشي از تاريكي را به وجود مي آورد و آخرين رنگ ها همان رنگ كبود (آبي) است كه در عمق دويست متري پنهان مي گردد و از آن جا (به بعد)تاريكي كامل است .

(و از هر چيزي دو گونه (نر و ماده )آفريديم ،اميد است كه عبرت گيرند )

خداوند انسان را آفريد و از او جفت نر و ماده قرار داد (هر آينه ما شما را از مرد و زني آفريديم )و اين دستگاه (آفرينش )فقط شامل انسان نيست ،بلكه عالم گياهان را نيز در بر گرفته است (و از همه ميوه ها در آن جفت جفت قرار داد )علاوه بر اين در آيه ي بعدي شمول و گستردگي بيشتري مي بينيد (و از هر چيزي جفت آفريديم )و كلمه ي «شي» بر جامد نيز دلالت مي كند ! پس آيا در جمادات نيز زوج (نر و ماده )وجود دارد ؟!

در ساليان اخير دانشمندان فيزيك كشف كرده اند كه الكترون زماني كه پيرامون هسته ي ما مي چرخد ،گويي آن جا جسم كوچك ناپيداي ديگري هست كه باري را حمل مي كند مخالف با الكترون و «پاد ماده »ناميده شد .(ناميده مي شود )پس دانشمندان نتيجه گرفتند كه هر جسمي همتايي دارد .

همانا فيزيك دان مسلمان محمد عبدالسلام برنده ي جايزه ي نوبل در فيزيك و كسي كه پژوهش هاي مهمي در موضوع جفت هاي ماده انجام داده است ،بعد از كسب جايزه ،سخنان شگفت آوري را اظهار كرده است .در آن جا كه به اين آيه ي قرآني اشاره مي كند (و از هر چيزي دو گونه «نر و ماده »آفريديم…)كه اين آيه در طي پژوهش هايش درباره ي پادهاي ماده براي او همانند يك حس پنهاني و يك الهام نيرومند بوده است .

در حقيقت ورود اين حقايق بزرگ و دقيق بر زبان انساني درس نخوانده كه در محيطي بي فرهنگ زندگي كرده است دليلي است كه او آنها را از كسي كه راز آسمان ها و زمين را مي داند ،دريافت كرده است ،(بگو كسي كه راز آسمان ها و زمين را مي داند ،آن را فرستاد)


 

 

الدرس الرابع

مادر شهيدان

دختر جوان شاعر در خانه ي سروري و رياست و دلاوري و سخنوري پرورش يافت ،پدرش رئيس قبيله و دو برادرش از فرماندهان و سواران (دلاوران )آن بودند .

ولي …چگونه (اين) خوشي و شادماني برايش پايدار مي ماند (مي توانست پايدار بماند )در حالي كه اوپدر و دو برادرش را در جنگ هاي قبيله اي از دست داده بود ؟! دختر جوان مصيبت و اندوه شديد احساس مي كرد .

تا اين كه

نور خورشيدي تازه بر شبه جزيره تابيد ..«خنساء»نزد پيامبر (ص) آمد ..آيات را شنيد ..احساس كرد كه آرامش در دلش افتاده است …برخي از اشعارش را سرود (خواند )و پيامبر (ص) را شنيد و از او خواست تا بشتر بسرايد .

و به اين ترتيب «دختر گريان عرب»متحول شد ..آيات (مربوز به )رستاخيز و قيامت و بهشت و دوزخ و نيكي و احسان ،زندگي تازه اي را به اوچشانيد .

پسران خود را با اين ارزش ها پرورش داد (تربيت كرد)و بعد از چند سال هنگامي كه جنگ ها شدت گرفت و سپاهيان ايمان و نور براي مقابله با كفر و ستمگري رهسپار شدند ،خنساء چهار فرزندش را جمع كرد و گفت :

اي فرزندان من ! با ميل و رغبت مسلمان شديد و با اختيار هجرت كرديد …شما مي دانيد ،خداوند چقدر ثواب فراوان براي مسلمانان در جنگ با كافران آماده كرده است .پس بدانيد كه سراي آخرت و جاوداني بهتر از سراي فنا پذير است .خداوند متعال فرمود (اي كساني كه ايمان آورديد ،صبور باشيد و يك ديگر را به صبر و پايداري سفارش كنيد و با آمادگي مراقب كار دشمن باشيد و از خدا بترسيد ،اميد است كه رستگار شويد …)

سپس برخاست و سلاح هاي آنان را آورد و لباس جنگ را يكي يكي بر آن ها پوشاند ،انگاه آنان را به سوي ميدان جنگ بدرقه كرد .

پسران با تكبير و «لا اله الا الله »گويان رهسپار شدند در حالي كه از خداوند مي خواستند كه دينش را به وسيله ي آنها تقويت نمايد و شهادت در راهش را روزي آنها گرداند .

در ميدان جنگ و نبرد

هنگامي كه اولين پسرش به شهادت رسيد هر كسي كه او را مي شناخت برايش دلسوزي كرد ..چگونه مواجه خواهد شدباخبرشهادت فرزندش بعداز،ازدست دادن پدرودوبرادرش ؟!..آنها نمي دانند آنچه بعداً به وقوع مي پيوندد ،عظمت بيشتري خواهد داشت !!

مسلمانان پيروز شدند …شهداءشمرده مي شوند ..چهار تن از آنها فرزند خنساء هستند ..واي …چگونه اين خبر را به او برسانيم ؟..او مي ميرد …واي …واي ..!

خنساء از مراجعت كنندگان ميدان جنگ استقبال مي كند …از كسي درباره ي فرزندانش سئوال نكرد وفقط سئوال او درباره ي خبرهاي جنگ است !هنگامي كه به پيروزي پي برد ،اشك هاي شادي بر چهره اش جاري شد در حالي كه «لا اله الا الله »مي گفت …

اي مادر

نه …نه …ممكن نيست …من گريه و زاري او را براي دو برادرش فراموش نمي كنم …گويا خنساء از چشم هاي گوينده ي خبر به آن پي برد ،پس گفت :آيا خداوندبا شهادت آنان مرا عزيز و بزرگوار نمود!

پس جواب داد :بله…بله …آن گاه زير لب زمزمه كرد :هرگز كساني را كه در راه كشته شده اند،مردم مپندار ،بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روز داده مي شوند)سپس چشم به افق دوخت در حالي كه مي گفت :

حمد و سپاس ويژه ي آن خدايي است كه با شهادت آن ها به من بزرگواري نمود و شرف داد و اميدوارم كه مرا با ايشان در جايگاه رحمتش جمع كند ،(محشور كند ).

 

 

الدرس الخامس

پيشگامان نور

در زنگ آخر بوديم ،خانم معلم به ساعتش نگاه كرد و گفت :درس كافي است !اما هم اكنون مي خواهم پيرامون جشني بزرگ كه هفته ي آينده در مدرسه ي ما برگزار مي شود ،سخن بگويم مي خواهيم در اين جشن شخصيتي را گرامي بداريم كه در ميان ما مقامي بزرگ و ارزش والايي دارد .بنابراين مي خواهم كه از اولياي خود براي حضور در آن دعوت كنيد .سرو صدا در كلاس زياد شد .برخي از دانش آموزان از برخي ديگر پرسيدند :چه كسي از نظر قدر و مرتبه بلندتر و از نظر مقام گرامي تر است …؟! معلم گفت :همه چيز آشكار خو.اهد شد.

زنگ به صدا در آمد و از كلاس خارج شديم .در راهرو و معلمم مرا صدا زد و گفت :اي سميره !فراموش نكن كه همراه مادرت در مراسم حاضر شوي .

و هنگامي كه به خانه رسيدم با پريشاني و ناراحتي وارد اتاق شدم و به مادرم سلام كردم و با ناراحتي به او گفتم :اين دعوتي است از پدران ومادران جهت شركت درجشن گرامي داشت .

لبخند زد و گفت :چيز زيبايي است ..با هم شركت خواهيم كرد .

در گوشه ي اتاق نشستم و به عكس پدرم نگاه كردم …:«اي كاش پدرم زنده بود تا با ما در جشن شركت مي كرد …دانش آموزان همراه پدران ومادران خود مي آيند .

مادرم با مهرباني به من گفت :سميرا ،چه مي گويي ؟! پدرت معلم بود ،درس و مدرسه را رها كرد تا از دين و كرامت و وطمنمان دفاع كند .او راست گوترين و نيكو كارترين مردم بود .در راه حق به شهادت رسيد تا دوستان تو بتوانند در امنيت و آسايش زندگي كنند …و اين عزت و افتخاري است براي تو .تو دختر شهيد هستي و اين امر بزرگي است .

سخن مادرم را نمي فهميدم …فكر مي كردم كه پدرم فراموش شده است و يادي از او باقي نمانده است .آن شب به ياد روزهايي كه پدرم همراه ما بود ،خوابيدم …!

مدرسه شلوغ بود .در سالن مدرسه جايي براي نشستن نبود .من و مادرم در آخر سالن نشستيم،مدير آمد و به ما اصرار مرد كه درجلو بنشينيم .

مراسم آغاز شد .هنگامي كه پرده كنار زده شد …زير نورهاي رنگارنگ سرخ و زرد و سبز عكس بزرگي را از پدرم ديدم …بسيار شگفت زده شدم …نمي توانستم باور كنم كه اين پدرم است …

هان !اين مراسم براي بزرگ داشت پدرم برپا شده است .

خانم مدير مقابل جمع ايستاد و شروع به سخن گفتن كرد .

مادر اين جا جمع شده ايم تا انساني را گرامي بداريم كه خود را فدا كرده و از عقيده و كرامت ملتش دفاع كرد ..شهيدان در ياد و خاطر ما هستند .آنها از نظر ايمان و عمل بهترين مردم اند …بنابراين هرگز آنان رافراموش نخواهيم كرد …و ما ياد آن ها را همانند چراغي بدانيم كه ما را به راه حق هدايت مي كند .

قلبم به شدت شروع به تپيدن كرد .بع كس پدرم مي نگريستم .گويا به من لبخند مي زد ،زماني كه غرق انديشه هايم بودم ،مادرم مرا صدا زد :برخيز دخترم خانم مدير تورا صدا مي زند ..پس شنيدم كه مي گفت :از دخترم سميرا مي خواهم كه بيايد و اين هديه را اطراف مدرسه بگيرد .

در حالي كه حاضران صلوات مي فرستادند و با خوشحالي دست مي زدند ،به سوي تريبون رفتم !


 

 

الدرس السادس

غنيمت شمردن فرصت

1-در هنگام فرصت بشتاب و عجله كن(فرصت را غنيمت بدان )و بر حذر باشد از فوت و از دست آن /زيرا رسيدن به عزت و بزرگواري در دستيابي به فرصت هاست .

2-روزگار كودكي عمرت راغنيمت بشمار/پس اگر آن (عمر) به پيري پيوست ،نقصان مي يابد .

3-دنيا تنها مانند خيالي گذراست /كه به ندرت باقي مي ماندو همچون اخباري است كه روايت مي شود .

4-سعي و تلاش خود را به كار بند و بدان كه هر كس /بامدادان به شكار اقدام كند ،صيد و شكار مي يابد ؛(شكار كرده است )

5-حرص و آزرا رها كن تا در آسايش زندگي كني /هر كه حرص و طمع ورزد خيلي كم به آرزوهايش مي رسد .

6-گاهي به چيزي كه به سود و نفع آن اميدواري ،ضرر و زيان مي رساند /چه بسا تشنه اي كه آب صاف در گلويش گير كند .

7-اين پند و حكمت پيري فرزانه و داناست /پس آن را غنيمت بدان،زيرابهترين دستاورد است !

-با رودي متولد مصر است .تلخي و شيريني زندگي را چشيده است .پس تجربه هاي ارزشمندي در زندگي اش جمع كرد .شاعر در اين قصيده ،جوانان را به استفاده از فرصت ها براي دست يابي به شرف و بزرگواري ،تشويق كرده است و معتقد است كه در اين زندگي فقط افراد تلاش گرد ،موفق مي شوند .و مي بيند كه مردم در جامعه ي خود ،عمرشان را تلف مي كنند مگر صاحبان اخلاق بزرگوارانه و آن كسي كه حقيقت زندگي را شناخته است .بارودي احساس كرده است كه كشورش را جز تنبلي و سستي رنج نمي دهد ،بنابراين به سعي و تلاش و كار فرا مي خواند .

 

الدرس السابع

به قرآن پناه ببريد !

پيامبر اكرم (ص( فرمود :«وقتي كه فتنه ها همچون پاره هاي شب سياه و تاريك بر شما پوشيده شد پس به قرآن پناه ببريد ».

قرآن نور و هدايت گري است كه جامعه ي بشري را از مرگ به سوي زندگي و از نا اميدي به اميدواري و از سستي و تنبلي به سوي نشاط و از سكون به حركت ،در مي آورد .و به مردم اجازه نمي دهد كه دنيا را به بهانه ي دستيابي به آخرت ،رها كنند ،بلكه دنيا را وسيله اي براي رسيدن به آخرت ،قرار مي دهد .

و هم اينك به برخي آيات درباره ي اين موضوع ،توجه كن :

همانا قرآن كريم بخشش هاي طبيعي و نعمت هاي الهي را رزقي براي انسان و وسيله اي براي بقا ودوام زندگي اش و عاملي براي حركتش به سوي كمال و رشد،شمرده است. (واز آسمان،آبي پربركت فرودآورديم،پس بدان(وسيله)باغ ها رويانيدم…براي روزي بندگان) بنابراين انسان را از محروم كردن اين نعمت ها بر خودش ،بازداشت (اي كساني كه ايمان آورده ايد ،چيزهاي پاكيزه اي را كه خدا براي شما حلال كرده ،حرام مشماريد )و اين فراخواني يك پيام عمومي براي تمامي فرزندان بشر است ،و ويژه ي ثروتمندان نيست (بگو :زيورهايي را كه خدا راي بندگانش پديد آورده ،و روزهاي پاكيزه را چه كسي حرام گردانيده ؟بگو :اين (نعمت ها )در زندگي دنيا براي كساني است كه ايمان آورده اند)

بايد كه انسان براي استفاده و بهرا از اين نعمت ها در راه حركتش به سوي كمال و رشد ،تلاش كند و مسؤوليت خويش را در برابر آفريده اش فراموش نكند .امام علي (ع)فرمود :«هر آينه خداوند دوست دارد كه تأثير نعمت را برروي بنده اش ،ببيند »پس هركه نعمت ها را با استفاده در مسير ناحق تباه كند ،نسبت به آنها كفر ورزيده است .

در حقيقت قرآن تاكيد مي كند كه اين جهان داراي سنت ها و قوانين غير قابل تغيير است (و هرگز براي سنت خدا دگرگوني نخواهي يافت )و هر كه از اين سنت ها استفاده كند .به هدفش مي رسد .و هيچ فرقي در آن ميان وجود ندارد كه انسان به خدا ايمان داشته باشد يا نداشته باشد ،مسلمانان يا غير مسلمانان باشد ،زيرا نام ها و عنوان ها هيچ ارزشي ندارند تا زماني كه همراه عمل نباشند !

وقتي كه رسول خدا(ص) مكه را فتح كرد ،برروي «صفا» ايستاد و گفت :«اي فرزندان هاشم ،اي فرزندان عبدالمطلب …نگوييد كه محمد از ماست .قسم به خدا دوستان من از ميان شما و غير شما جز پرهيزكاران نيستند ..همانا عمل من براي من و عمل شما براي شماست »

و اين انسان نا اميد نمي شود ،اگرچه ببيند نيروهاي كفر برجهان مسلط هستند ،زيرا او ايمان آورده است به اين كه (زمين را بندگان شايسته و صالح من به ارث مي برند )و مي داند كه فقط حق ماندگار است و(باطل نابود شدني است )

(و مي خواهيم كه منت نهيم بركساني كه درزمين به استضعاف كشيده شده اند و آنان را پيشوايان گردانيم ،و ايشان را وارث (زمين كنيم )

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط mahmody در تاریخ 1391/10/21 و 23:24 دقیقه ارسال شده است

باعث افتخاره که شعرم رو تو وبلاگ شما میبینم
پاسخ : خواهش میکنم استاد
باعث افتخار منه

این نظر توسط سخنی با صاحب دلان در تاریخ 1391/10/21 و 17:37 دقیقه ارسال شده است

سلام
دعا میکنم..در آخرین روزهای صفر،حسین(ع) خریدار اشکهایت،پیامبر(ص) مشکل گشای غمهایت،غریب مدینه شفاعت خواهت،خورشید طوس ضامن دعاهایت و مهدی فاطمه(عج) سایبان دلت باشد. آمین

رحلت رسول مهربانی(ص) و شهادت امام حسن (ع)و امام رضا(ع) تسلیت باد

این نظر توسط برای تازه شدن دیر نیست در تاریخ 1391/10/19 و 20:37 دقیقه ارسال شده است

سلام رضا خان ممنونم منم وب شما رو لینک میکنم
انشاا... تو امتحاناتتون موفق باشین
پاسخ : خیلی ممنون انشا ا... شما هم موفق باشید


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
با سلام خدمت شما دوستان گرامی ، خوش آمدید. لطفا با نظرات و پیشنهادات خود در بالا بردن کیفیت مطالب و بهبود بخشیدن به محیط سایت ما را یاری کنید. تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 275
  • کل نظرات : 104
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 17
  • آی پی امروز : 105
  • آی پی دیروز : 97
  • بازدید امروز : 205
  • باردید دیروز : 187
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 2,614
  • بازدید ماه : 2,614
  • بازدید سال : 50,479
  • بازدید کلی : 493,831